پایداری با بوی الکل/یکروایت از پرستاران دوران دفاع مقدس
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۱۷۳۵۹
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «چند حبه قند» نوشته طاهره امامی شامل روایت خاطرات رفعت السادات نعمتاللهی، از پرستاران دوران دفاع مقدس است که چندی است توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شده است.
سید علی مدد زیدی پژوهشگر در یادداشتی با عنوان «پایداری با بوی الکل» که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته به معرفی و مرور اینکتاب پرداخته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مشروح متن این یادداشت را در ادامه میخوانید:
«پایداری برای هر کس یک رنگ و بویی دارد. برای عدهای رنگ فیلم جنگیهای دهه هفتاد و خشابهای بینهایت سید جواد هاشمی و آن قانون بقای معروفش میشود پایداری، برای عدهای بایرام لودر و طعم شربت شهادتش و برای عدهای هم شرجی طلائیه و بوی نم خاک. بالاخره هرکس از دوربین احوالات خودش این واقعه عظیم بشری را زیر ذرهبین برده و دل به یکی از ورقهای این ماجرا گره زده است و مرکب تمام اینهاست که میشود همان پایداری حقیقیای که در آن هشت سال واقع شد.
اما این بار حبههای قند خانم رفعت السادات نعمت اللهی میخواهد حسابی بوی الکل را به مشام و طعم سوپهای آب تو خیار بینمک را به دهان برساند و احتمالاً با همان نگاه اول به جلد و آن کارت نوستالژیک چاپشده روی جلد روشنشده باشد که چرا اینگونه کتاب را توصیف نمودیم.
پیش از ورود به کتاب و شرح احوالاتش، باید عارض این نکته بشویم که خود حضار در مطبعه سوره، کتاب را در دسته خاطرات دستهبندی کردند و طبعاً کتاب رمان نیست و آن چفتوبستها و استانداردهای متداول رماننویسی را ندارد و گردآورنده نهایت تلاش خودش را به کار بسته که خطوط دقیقاً خود خود سوژه را نمایش دهند و تا آنجا که راه دارد محتوای آن مصاحبه چهلساعته با شخصیت اصلی، عیناً به صفحات منتقل شوند. پس اگر دنبال یک داستان با همان آبوتابهای معمول میگردید، احتمالاً این محصول قلم طاهره امامی راستکارتان نباشد چراکه قرار است از دل شخصیت اصلی و خاطراتش به نقاطی در تاریخ سفر کنیم و کمی تاریخ بچشیم.
روایت کتاب برای مخاطب در سه بخش تصویرسازی میکند؛ اولین تصویر، شیراز در سالهای دور است. بخش قابلتوجهی از وقایع در سالهای مختلف، در شیراز روایت میشوند و همین حسن اتفاق باعث شده تا آگاهی نسبیای نسبت به شیراز آن سالها و حال و هوایش نصیب مخاطب بشود، البته موضوع شیراز حکم محوریت برای روایت ندارد و به همین سبب تصویر منسجمی برای مخاطب ایجاد نمیکند و فقط بهعنوان چاشنی به کار اضافه میشود تا کمی اثر را با عطرش، مید این شیراز کند.
در بخش بعدی همراه سوژه وارد قلمرو تاریخ میشویم. برخلاف بخش اول، مطلب در این بخشهای روایت پروپیمان است و کلام سوژه بهتفصیل به شرح و بسط پرداخته، البته ورقهایی از تاریخ که خودش در آنها حضور داشته. یکی از این ورقها که خیلی هم با حالوروز امروزمان غریب نیست، کردستان اوایل انقلاب است؛ هنوز مهر پیروزی انقلاب پای ورق سرنوشت ملت خشک نشده بود که حضراتی به تطمیع و یا از سر هر آنچه که دانید و دانیم، همنوا شدند با اولین قبیله پرست هستی و گفتند زبانمان جداست، لباسمان جداست، خاک زیر پایمان نیز باید جدا باشد و احتمالاً فراموش نمودند که این دل است که مایه همقبیلگی و اتحاد میشود و نه زبان و لباس که اگر پای دل وسط بیاید هزاران خط مرزی و رنگی نیز نمیتوانند تیغ جدایی به میان آورند.
القصه که در این شلمشوربا، رفعت السادات بهعنوان پرستار داوطلب وارد کارزار میشود و مفصلاً هر آنچه مشاهده و ضبط نموده را در میان سفره قرار میدهد. از بعضی فعلوانفعالات مرحوم خلخالی در کردستان بگیر تا زدوخورد میان کادر پزشکی بومی و غیربومی سر همان مسائل جداییطلبانه و بعضاً زمزمههای ترور بعضی از افراد سپاه توسط کادر بومی و چندین ماجرای دیگر قطعاتی از مشاهدات نویسنده هستند که بهصورت دسته اول در اختیار مخاطب قرار میگیرد. با همین شیوه، پروندههای وقایع دیگری هم در سالهای ابتدایی انقلاب باز میشوند که ماوقع و چندوچونش با شما و همتتان در خواندن کتاب.
در بخش آخر هم با تکههایی از زندگی شخصی خانم رفعت السادات طرفیم. نقاطی که شخصیت اصلی مثل همه، در ابعاد مختلف زندگی سرد و گرم میچشد و تجربه کسب میکند و در لابهلای این سرد و گرم چشیدنها، بعضاً شاهد ماجراهای جالبی هم هستیم. مثل حبههای قندی که از قندان خانۀ آقا روحالله (رحمه الله علیه) به دست شخصیت اصلی رسیده و در جایگاه عنوان کتاب نیز جای خوش کرده که حالا چرا و چگونهاش نیز مثل بند قبلی بماند با شما و...
مخلص کلام آنکه کتاب روان است و خوشخوان و مثل اکثر قطعات تاریخ شفاهی برخورد سختی با تاریخ ندارد و اگر طرفدار چنین تاریخ خوانی و انسان خوانیای هستید، احتمالاً «چند حبه قند» راستکارتان باشد.»
این کتاب در ۲۳۶ صفحه، قطع رقعی با قیمت ۸۵ هزار تومان عرضه شده است.
کد خبر 5678462 فاطمه میرزا جعفریمنبع: مهر
کلیدواژه: دفاع مقدس انتشارات سوره مهر دوران دفاع مقدس کتاب و کتابخوانی معرفی کتاب کتاب و کتابخوانی معرفی کتاب جانفدا نشر صاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دفاع مقدس قاسم سلیمانی جشنواره قصه گویی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران تازه های نشر موسسه خانه کتاب و ادبیات ایران جشنواره شعر فجر سازمان تبلیغات اسلامی هفدهمین جشنواره شعر فجر شخصیت اصلی سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۱۷۳۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت اسارت؛ از پیروزی اسرای ایرانی بر فرماندهان عراقی تا جرزنی بعثیها
به گزارش خبرنگار خبرگزاری علم و فناوری آنا، در آیین اختتامیه مسابقات قهرمانی والیبال دانشجویان پسر دانشگاه آزاد اسلامی به ابتکار عباس شیخان معاون فرهنگی دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک یکی از قهرمانان ورزشی استان مرکزی و آزادگان سرافراز دفاع مقدس در جمع ورزشکاران قهرمان تیمهای اول تا چهارم از خاطراتش گفت:
ابراهیم نصیری گفت: مقام معظم رهبری میفرمایند: «همه ما از جنگ فارغ شدیم، اما این جانباز است که تا آخر عمر درگیر جنگ است و آزادگان ذخائر بزرگ انقلاب هستند.»
آزاده هشت سال دفاع مقدس گفت: اینجانب ابراهیم نصیری آزاده و جانباز که مدت ۱۰۱ ماه در اسارت نیروهای بعثی بوده و دارای ۵۰ درصد جانبازی از ناحیه اعصاب و روان و اصابت تیر و ترکش در بدن هستم و سال ۱۳۴۰ در شهر آستانه از توابع استان مرکزی در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم و تحصیلات ابتدایی تا دیپلم را در آستانه سپری کردم.
این رزمنده هشت سال دفاع مقدس عنوان کرد: با شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ به صورت داوطلب به خدمت مقدس سربازی اعزام شدم و پس از دوران کوتاه آموزشی بلافاصله به جبهه مقدم آبادان اعزام شدم که در آن موقع آبادان و خرمشهر در محاصره دشمن بود.
نصیری ادامه داد: ۵ مهر سال ۱۳۶۰ در عملیات ثامن الائمه برای شکستن حصر آبادان شرکت کردم. در این عملیات من خدمه توپ ۱۰۶ بودم و از ناحیه سر و دست تیر و ترکش خوردم و به بیمارستان انتقالم دادند و پس از شکسته شدن حصر آبادان و آزادسازی بخش عظیمی از منطقه جنگی آبادان بلافاصله ما را به جبهه شوش اعزام کردند.
وی، خطاب به والیبالیستها تشریح کرد: من در جریان اسارت با تنها توپ موجود در اردوگاه مسابقهای را بین اسرای ایرانی و فرماندهان عراقی اردوگاه تدارک دیدم مسابقه را از عراقیها بردیم شروع به اذیت و به قولی جرزنی کردند تا نتیجه را از ما بگیرند و در یکی از امتیازات پایانی که با قاطعیت پیروز بودیم چنان در ضربه اسبک به توپ ضربه زدم که توپ ترکید و بازی تمام شد.
این رزمنده هشت سال دفاع مقدس تشریح کرد: بعد از این مسابقه از شدت خشم باخت به ایرانیها فرماندهان عراقی ما را زیر تازیانه گرفتند و تا ساعاتی با مشت و لگد از ما پذیرایی کردند.
این آزاده سرافراز دفاع مقدس خطاب به حاضران خاطرنشان کرد: دانشجویان برای ماندن این پرچم و عزت این مملکت خونهای زیادی به روی زمین ریخته و رزمندگان زیادی جانثاری کردند و آزادگانی محکم برپای اعتقاد خود ایستادند، بنابراین شما هم در دفاع از کشور و ولایت محکم باشید و مردانه در مقابل دشمنان ایستادگی کنید.
انتهای پیام/